رمضانعلی کاوسی/نگاهی به عواقب تک فرزندی
قدیما، مردم چطوری این همه بچه رو بزرگ میکردند!؟ من که تحمل بزرگ کردن این یکی رو هم ندارم.» امروزه جملاتی شبیه این، مدام در دهان مادران جوان ایرانی می چرخد.
این روزها بسیاری از زوج های جوان، تک فرزندی را به عنوان یک روش برای ادامۀ زندگی خود برگزیده اند. شرایط سخت اقتصادی جامعه، کوچک شدن خانه ها، بالا رفتن سن ازدواج، مشغله های زیاد و عللِ فراوان دیگر سبب شده اکثر زوج ها به داشتن یک فرزند بسنده کنند.
تک فرزندی از آن دست پدیده هایی است که محاسن خودش را دارد. هزینۀ کمتری به خانواده ها تحمیل می شود. کنترل فرزند راحتتر است. صمیمیت عمیقی بین والدین با تکفرزندها وجود دارد و. .
عموماً تک فرزندهایی که بیشترِ اوقاتِ خود را در خانه می گذرانند و امکان ارتباط آنها بچه های هم سن خود مثل پسرعمو، دخترخاله و. وجود ندارد، گوشه گیر، لوس و مغرور بار می آیند. ممکن است والدین فرصت هایی فراهم کنند که کودکانشان با بچه های فامیل ارتباط برقرار کنند، اما این فرصت های محدود هرگز جای داشتن خواهر یا برادر را پر نمی کند. داشتن خواهر و برادر، تلاش برای رسیدن به برخی از اهداف در کودکی را تقویت می کند.
تک فرزندها نسبت به غیر تک فرزندها بیشتر مورد توجه والدین هستند. معمولا این افراد در بزرگسالی و با ورود به اجتماع از دیگران هم انتظار حمایت دارند. تحمل ناامیدی ها و فشارهای روحی در تک فرزندان کمتر است.
با نگاهی اجمالی به کشورهای در حال توسعه می بینیم دولت ها هر روز فرزند آوری را تشویق می کنند و با اعطای مزایایی ویژه، خانواده ها را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب می کنند. مادران غربی هم با توجه به اینکه اکثرا شاغل هستند، اما بیش از دو یا سه فرزند دارند.
این پدیده در ایران هنوز به شکل علمی بین مردم جا نیفتاده است، اما خیلی از روانشناسان در صدد هستند با بیان معایب تک فرزندی خانواده ها را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کنند.
برای بیست سی سال اولِ بعد از تشکیلِ زندگی مشترک، تک فرزندی به نوعی سبب آسایش زوجین محسوب می شود. اما مشکلات زمانی بروز می کند که گرد پیری بر چهرۀ افراد می نشیند و عوارض کهنسالی یکی بعد از دیگری رخ می نمایاند. در چنین زمانی اگر فرزند به اعتقادات دینی پایبند باشد، مجبور است به تنهایی مسئول مراقبت از پدر و مادرخود را برعهده بگیرد که کاری است بسیار مشکل.
تک فرزندها وقتی بزرگ شدند و تشکیل خانواده دادند، هرگز داشتن برادرزاده و خواهرزاده را تجربه نمی کنند. مراودات فامیلی آنها به شدت کاهش می یابد. گوشه نشینی به آنان تحمیل می شود و. . باید متذکر شویم رفت و آمد با دوست و رفیق هرچه قدر هم خوب باشند، جای خواهر و برادر را پر نمی کند.
یکی از عیوب بزرگ تک فرزندی این است که در آینده نرخ رشد جمعیت به شدت کاهش می یابد. تداوم این روند، سبب خواهد شد کشور ما در آینده دچار پیری جمعیت شود. پیر شدن جمعیت، سبب کمبود نیروی کار خواهد شد. با این رویداد، هزینه های تأمین اجتماعی بالا می رود و رشد اقتصادی کشور تنزل پیدا می کند. با ادامۀ این روند، در آینده دولت ها مجبور خواهند شد نیروی کار از خارج وارد کنند که این پدیده نیز معضلات خاص خودش را به دنبال خواهد داشت.
به نقل از خبرگزاری ها، در حال حاضر بیش از یك میلیون و 600 هزار فرصت شغلی در كشور ژاپن وجود دارد كه نیروی كاری برای اشتغال به آن وجود ندارد. همین موضوع سبب شده است تا دولت ژاپن به فكر جذب نیروی كار خارجی باشد.
شاید بعضی پیش خود فکر کنند، هرچه جمعیت یک کشور کمتر باشد، رفاه بیشتری عاید افراد جامعه خواهد شد. باید از آنها پرسید آیا جمعیتِ بیشتر مستم فقر است؟ به طور قطع نمیتوان این اام را پذیرفت که جمعیت زیاد با فقر ملازم باشد. به طور مثال کشور چین با 1 میلیارد و 200 میلیون جمعیت در وضعیتی کاملاً متفاوت با کشور هند با قریب همان جمعیت، قرار دارد. هر دو کشور جمعیت زیادی دارند، اما فقرایی که در هند زندگی می کنند به مراتب بیشترند.
در هر حال، تِ محدود کردن رشد جمعیت در دولت های گذشته، زنگ خطر را در کشور ما نیز به صدا درآورده است. مقام معظم رهبری هم در سخنرانی های مختلف بارها نسـبت به وضع کنونی جمعیت هشدار داده اند. پیشنهاد اینجانب این است که خانواده هایی که امکانات رفاهی مناسبی دارند، بیشتر پیرامون این قضیه فکر کنند و به یک یا دو فرزند اکتفا نکنند.
شاد باشید.
هزارمین شماره، یادآور کُرور کُرور گپ و گفت و.
وقتی نهصد و نود و نهمین نسخۀ هفته نامۀ شهرضا را مشاهده کردم به این فکر افتادم که انتشار هزارمین نسخۀ این جریدۀ محلی، می تواند یادآور کرور کرور ارتباط و گپ و گفت میان مردم شهرضا در سالهای متمادی گذشته باشد. مردم فرهنگ دوست شهرضا سالها از طریق این جریدۀ محلی با هم درد دل کردند؛ داشته هایشان را با هم به اشتراک گذاشتند. به خاطر کمبودها از مسئولین شهرشان گِله کردند و به سبب خدماتشان از آنان تشکر کردند.
بیست و اندی سال پیش، وقتی اولین نسخۀ هفته نامه چاپ شد، به خودم بالیدم که شهر ما هم سری میان شهرها درآورد. آخر آن زمان، ما اغلب رومه های کیهان، اطلاعات، همشهری و جام جم را میخواندیم که شاید سالی یک بار هم واژۀ "شهرضا" را درون صفحاتش نمی دیدیم!
به باور من هفته نامۀ شهرضا یکی از موفق ترین جراید محلی بوده و هست. من کمتر جریدۀ محلی را سراغ دارم که چاپ آن تا هزار شماره تداوم داشته است. سالهای قبل شاهد بودیم، کم لطفی ها، زد و بندها و حتی زیراب زدن های بعضی ها هم نتوانست چاپ این نشریۀ مردمی را متوقف کند. حتی چند بار هُلش دادند، زمین خورد، اما با همت دست اندرکاران و سردبیر شجاعش، بلند شد و دوباره اطلاع رسانی کرد.
معتقدم مردمی بودن، یکی از برجسته ترین صفات این نشریۀ محلی است. از زمانی که مردم با 20666 تماس میگرفتند، تا زمان فعلی که با پیامک و شبکه های مجازی با او سخن میگویند، نقش ارتباط رسانی اش را در حد توان ایفا کرده است.
تلاشهای مستمر هفته نامه برای انعکاس مشکلات آبرسانی به شهرضا، تکمیل بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) و. نیز هرگز از ذهن مردم پاک نخواهد شد. فراموش نمی کنم زمانی را که بارها هفته نامه درد دل کارگران آجر هراب را چاپ کرد و مشکلات آنان را به گوش مسئولین رساند.
هنوز یکی از تیترهای جنجالی اش: آقای فرماندار، آقای شهردار، لطفاً جواب سربالا ندهید!» در ذهنم باقی مانده است. آن زمان محله های جرم افشار و منوچهرآباد را از روستا بودن منفک کرده بودند، اما هیچ امکانات شهری در اختیارشان قرار نمیدادند. مردم، سنگ صبوری جز هفته نامه ندیدند تا درد دلشان را منعکس کند، تا شاید گوش شنوایی پیدا شود. . (موارد مذکور، مشت نمونۀ خروار است.)
اینجانب به فعالیتهای فرهنگی هفته نامه نیز نمرۀ خیلی خوب میدهم. انعکاس خاطراتِ رزمندگان و ایثارگران در این جریده، طی سالهای متمادی سبب میشد، ارتباطی عاطفی بین مردم و ایثارگران برقرار شود. زمانی که عکسهای رزمندگان در صفحۀ آخر، تحت عنوان عکس هفته چاپ میشد، زمانی که خاطرات رزمندگان شهرضا از سردار شهید آقاجمال طباطبایی چاپ میشد، زمانی که اخبار گردهمایی بزرگ رزمندگان منعکس میشد و.، حس عاطفی و همدلیِ مقدسی بین اقشار جامعه متبلور می شد. تلاش هفته نامه برای مشارکت ی مردم و داغ نگه داشتن تنور انتخابات نیز ستودنی بوده و هست.
اینجانب به نوبۀ خودم از سردبیر محترم و کسانی که با ارسال مطلب و مقاله برای این نشریه، تلاش کردند آن را سرپا نگاه دارند، تشکر و قدردانی میکنم. متقابلاً از افراد باسواد و صاحب فکر شهرم نیز گله مندم. چرا بزرگوارانی که از لحاظ سطح سواد و تجارب اجتماعی، ی، فرهنگی ید طولایی دارند، دست به قلم نمیشوند و از طریق این جریدۀ محلی داشته هایشان را با مردم به اشتراک نمی گذارند؟
فکر میکنم تنها گذاشتن مسئول محترم هفته نامۀ شهرضا و همکاری نکردن با او به نوعی پشت کردن به تاریخ، فرهنگ و. این شهر است. بدیهی است که نوشتنِ یک مطلب مردم پسند، وقتِ زیادی را از یک نویسنده میگیرد، اما تکلیف زکات العلم نشره(زکات علم انتشار آن است) چه می شود؟
طبیعی است وقتی مطلب قابل توجهی برای انعکاس در هفته نامه توسط مردم ارسال نشود، کارکنان محترم این جریده مجبور خواهند شد به جاهای مختلف ناخنک بزنند و به اصطلاح کپی پِیست کنند. البته مطالب دست دوم هم مفید خواهد بود، اما به باور من مطالب دست اولی که شهروندان برای جریدۀ شهرشان میفرستند به مانند نان تنوری آتشیِ محلی داغ، دلچسب است.
چه اشکالی دارد آنهایی که ,درد مردم, دارند، دست به قلم شوند و تجارب و تراوشات ذهنی خود را از این طریق با همشهریان خود به اشتراک بگذارند؟
چرا در این شهر عالم پرور، فقط افرادی که تعدادشان از انگشتان یک دست هم نمیکند، باید برای هفته نامه مطلب بنویسند؟
پیشنهاد میکنم جناب سلیمی بزرگوار به نحوی در یک گردهماییِ محدود (البته اگر همراه با شام باشد، بهتر است.) افراد نخبه و تحصیلکردۀ شهر را دعوت کنند و از آنان بخواهند حداقل ماهی یک بار مقاله یا مطلبی را برای انتشار ارائه کنند.
ان شاالله اشتراک مساعی نخبگان شهر سبب شود روزی دوهزارمین نسخۀ نشریۀ محلی مان را هم روی پیشخوان رومه فروشی ها ببینیم و برایش جشن تولد بگیریم.
شادی و خوشبختی حلقۀ گمشدۀ جامعه
روانشناسان معتقدند صداقت و مهربانی مهمترین فاکتور انسان بودن است. داشتن آرامش در زندگی روزمره بزرگترین نعمت است. ممکن است فردی ثروتمند باشد، اما آرامش نداشته باشد. یکی از ثروت های معنوی هر انسان این است که خودش را موظف بداند دیگران را شاد و امیدوار کند.
انسانهای صادق، معمولاً به صداقت همنوع خود ایمان دارند و نسبت به آنها خوشبین هستند. آنها معتقدند اگر خوبی دیگران را بخواهیم، خدا هم برایمان خوبی خواهد خواست. صدیقین از خطاهای دیگران چشم پوشی می کنند تا خداوند نیز از خطاهایشان درگذرد. انسانهای دروغگو همیشه آیۀ یأس میخوانند و از لحاظ روحی در رنج و عذابند، چون فکر میکنند همه مثل خودشان دروغ میگویند.
انسانهای بزرگوار همیشه در تلاشند راستگویی، شرافت، تواضع و مهربانی را سرلوحۀ زندگی خود قرار دهند و از دروغگویی، حیله گری، تنگ نظری و توقع زیادی از دیگران بپرهیزند.
انسانهای موفق همیشه در تلاشند صفت رذیلۀ حسادت را از خود دور کنند. برعکس انسانهای حسود دیگران را مثل خود میپندارند و همین حس سبب خواهد شد همیشه از درون بسوزند.
شرایط زندگی این روزها به نحوی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم گاهی یک فکر پلید سراغمان می آید تا ما را به ورطۀ سقوط بکشاند. باید همیشه مراقب باشیم افکار پلید در اذهانمان رسوخ نکند.
معمولاً یکی از غیراخلاقی ترین عادات ما انسانها تهمت زدن، پیش داوری و قضاوت در مورد دیگران است. قضاوت های نابه جای ما گاهی بذر نفرت را در دل همنوعان می کارد. به جا خواهد بود اگر از افرادی که چنین رویه ای را در پیش گرفته اند پرهیز کنیم.
هر چه از افراد منفی باف پرهیز کنیم در زندگی خوشبخت تر خواهیم بود. کسانی که به هر طریقی در جامعه بذر ناامیدی می کارند، همنوعان خود را از خوشبختی دور می کنند. باید بدانیم که کلید خوشبختی هر انسانی در دست خودش است. اشتباه است تصور کنیم کلید خوشبختی ما در جیب دیگران است.
داشتن ثروت فقط یکی از عوامل خوشبختی است. گاهی برای خوشبخت شدن به هر دری می زنیم تا ثروتمند شویم، در صورتی که ثروت به تنهایی عامل خوشبختی نیست. تلاش برای رسیدن به قلۀ خوشبختی شایسته است، اما حریص بودن امری ناپسند است. زیاده خواهی و بلندپروازی برای کسب ثروت بیشتر، اکثر اوقات استرس زاست و فرد را از رسیدن به قلۀ خوشبختی دور می کند.
معمولاً افراد در سن میانسالی و پیری به این نتیجه می رسند که یک ساعت دویست هزار تومانی با یک ساعت دو میلیون تومانی هر دو وقت را نشان می دهد. خودروی صد میلیونی و خودروی یک میلیاردی هر دو انسان را به مقصد می رسانند. خانۀ صد و پنجاه متری و عمارت هزار متری هر دو مسکن و مأواست. ممکن است فردی در خانۀ کوچکی خوشبخت باشد، اما فرد دیگری در خانه ای وسیع و زیبا همیشه خون از جگرش بچیکد.
ومی ندارد در دوردستها دنبال خوشبختی بگردیم. افراد دانا خوشبختی را کنار رفقا و بستگان خود جستجو می کند. روابط صحیح و صمیمی با دیگران و به خصوص با اقوامِ نزدیک، سبب خلق شادی می شود. به عبارت بهتری صله ارحام با بستگان و دوستان عامل شادی ماست. هر چه در رفت و آمدهای روزمره محبت مان را نثار بستگان کنیم، یک پله به اوج خوشبختی نزدیک می شویم. البته نوع مراودات با اقوام نیز مهم است. اگر بنا باشد در گپ و گفت های روزانه و شب نشینی ها، مدام خاطرات تلخ را مرور کنیم این دورهمی دردی از ما دوا نخواهد کرد. باید بیشترین انرژی خود را صرف شادی زمان حال بکنیم. به قول معروف گذشته ها گذشته است، چه ومی دارد تجربیات تلخ و وحشتناک خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم؟
باید همیشه هدفمند زندگی کنیم و سپاسگزار خالق و مخلوق باشیم. متأسفانه اکثر ما انسانها فقط به نیمۀ خالی لیوان توجه می کنیم. همیشه می گوییم فلان چیز را نداریم. چرا به سرمایه های فراوانی که داریم توجه نمی کنیم؟ به نظر شما داشتن سلامتی و یک زندگی آرام و ساده نعمت بزرگی نیست و جای تشکر از خداوند را ندارد؟
خوش بینی، ما را به شادی نزدیک و فکر پلید، ما را از شاد زیستن دور می کند. انسانهای خردمند هیچگاه اجازه نمی دهند افکار منفی وارد ذهن شان شود.
مردمان شاد نیاز به عاملی که بالاجبار آنان را وادار به شادی کند، ندارند. آنها دنبال شغل خاص و درآمد بالا نیستند. چنین افرادی آموخته اند که قانع و رضایتمند باشند و با آنچه خداوند روزیشان کرده شاد زندگی کنند.
راز خوشحالی شما در خوشحال کردن دیگران نهفته است. هر چه تلاش کنید دیگران را شاد کنید خودتان نیز مسرور خواهید شد. به قول معروف از هر دست که بدهید از همان دست پس می گیرید. مطمئن باشید خوشبختی از طریق خودخواهی و زیاده خواهی به وجود نمی آید.
ذکر این نکته نیز ضروریست که شاد کردن دیگران فقط خنداندن آنها نیست. درد مردم داشتن، دلسوزی برای آنان و مرتفع کردن احتیاجاتشان نیز از عوامل مهم شاد کردن است.
و جملۀ آخر اینکه قدر کسانی که هنر خنداندن دیگران را دارند، بدانیم. معتقدم این افراد با شوخطبعی خود فضای جلسات دورهمی را سرشار از انرژی مثبت می کنند.
رمضانعلی کاوسی/ ای که دستت می رسد کاری بکن. علیرغم مشکلات اقتصادی موجود در جامعه این روزها پول های هنگفتی در بانک های کشور روی هم تلنبار شده که در چرخهٔ تولید و اشتغال به کار گرفته نمی شود. متأسفانه اکثر افراد پولدار جامعهٔ ما جسارت ندارند یک کارگاه تولیدی راه اندازی کنند تا چهار نفر هم به اصطلاح در کنار آنها نان بخورند. بدیهی است مقصر اصلی در بیکاری جوانان و نابسامانی اقتصادی امروز دولتمردان هستند. اختلاس ها، رانت خواری ها، توجه ویژه به آقازاده ها و . چوبهایی است که لای چرخ تولید می رود و از سرعت لاک پشتی آن می کاهد. سؤال من این است، حالا که کسی به فکر قشر مستضعف نیست یا نمی تواند باشد، آیا افراد پولدار و اغنیا هم نباید به فکر همنوع خود باشند؟ آیا از ترس اینکه مبادا سرمایه شان کم شود، باید سرشان را زیر برف کنند تا مشکلات بیکاری هموطنانشان را نبینند؟
شنیده ام یکی از موسسات مالی در شهر ما به قدری تراکم پول و سرمایه اش زیاد است که بعد از یکی از شعب هم نام خود در تهران رتبهٔ دوم را کسب کرده است. واقعاً این چه تفکری است که بعضی ها حاضرند یک ریال هم از سرمایه شان در معرض خطر قرار نگیرد، اما حاضرند بدبختی و فلاکت زدگی هموطنان خود را تماشا کنند؟ مگر رسول مکرم اسلام در آن حدیث معروف نفرموده اند که: هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهى کسى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست» آیا مسلمانی فقط به ذکر و نماز و زیارت رفتن و . است؟
این روزها آن قدر وضعیت اقتصادی مردم ناجور شده که دیگر قادر نیستند حتی صورت خود را با سیلی هم قرمز نگه دارند. متأسفانه فقر تحمیلی به مردم عزت نفس بسیاری از اقشار جامعه را زیر سؤال برده است. فریادرسی هم نیست. وقتی از فلان آقای سرمایه دار سؤال می کنیم: که چرا به فکر همنوع خود نیستی و دستش را نمی گیری؟» هزار دلیل برایت می تراشد که من نمی توانم ریسک کنم.
سال 1359 که صدام بعثی به کشور ما حمله کرد، جوانان ما دست از زندگی خود شستند و با تقدیم جان و سلامتیشان جهاد کردند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک کشور به دست بیگانه بیفتد. امروز هم به زعم دوست و دشمن در معرض یک جنگ تمام عیار اقتصادی قرار گرفته ایم. اکنون که تیغ تحریم های ناجوانمردانهٔ امریکا و غرب زیر گلوی ملت ما قرار گرفته چه باید بکنیم؟ معتقدم جنگ اقتصادی که امروز گریبانگیر ملت شده به مراتب سخت تر و ویرانگرتر از جنگ نظامی سی سال پیش است. سی سال پیش دشمن مجبور بود برای ضربه زدن به ما پول هزینه کند؛ امروز تمام هزینهٔ جنگ اقتصادی از جیب مردم و به ویژه قشر مستضعف پرداخت می شود. به نظر شما الآن که جنگ اقتصادی به ملت ما تحمیل شده باید دست روی دست بگذاریم و بنشینیم؟ چه کسی باید در برابر هجوم سنگین اقتصادی دشمن سینه سپر کند؟ جنگ اقتصادی نیاز به جهاد اقتصادی دارد. پیروز شدن در این جنگ بدون مشارکت مردم غیرممکن است. آیا فرماندهان و سربازان این جبهه نباید افراد غنی جامعه باشند؟ به باور من اگر اغنیای جامعه به خاطر رضای خدا و به خاطر دستگیری از چند جوان بیکار مزرعه ای را آباد کنند یا کارگاهی را راه اندازی کنند، خداوند هم به کار آنها برکت خواهد داد. کافی است هر کدام از ثروتمندان ما برای ده نفر از شهروندان متوسط و فقیر کارآفرینی کنند. وقتی تولید در اجتماع پا بگیرد و رشد کند، فقر اقتصادی به مرور از بین می رود و به دنبال آن فقر فرهنگی نیز از جامعه رخت برخواهد بست. مخلص کلام: ای که دستت می رسد کاری بکن
وقتی ماهواره ها اخلاق را در جامعهٔ ما قربانی می کنند!
مشکلات اقتصادی امروزهٔ جامعه سبب شده تا حد زیادی صفات اخلاقی پسندیده و نیک تحت الشعاع قرار گیرد. کم رنگ شدن اخلاق اسلامی در میان اقشار مختلف جامعه منجر به حسدورزی و کینه توزی انسانها نسبت به یکدیگر می شود. در چنین شرایطی خواه ناخواه عزت نفس انسانها زیر سؤال خواهد رفت. اگر موفق شویم با تمسک به دستورات دینی عزت نفسمان تحت الشعاع قرار نگیرد، بسیاری از مشکلات زندگی مان به تدریج حل خواهد شد. انسانِ صاحبِ عزت نفس همه را دوست خواهد داشت به همنوع خود عشق می ورزد. وقتی عزت نفس داشته باشیم، به خاطر مسائل کوچک و پیش پا افتاده خشمگین و عصبانی نمی شویم. حسد نمی ورزیم و به راحتی کینهٔ کسی را به دل راه نمی دهیم. خود را باور می کنیم. بی جهت حرص نمی خوریم. آنچه را خداوند نصیبمان کرده کافی می دانیم و برای کسب روزیِ بیشتر، حلال و حرام خداوند را با هم مخلوط نمی کنیم. وقتی عزت نفس داشته باشیم، برای کسب لحظاتی شاد به هر دری نمی زنیم. در واقع نیازی نمی بینیم با رقص پایکوبی، شاد بودنمان را به رخ دیگران بکشیم. انسان وقتی عزیز شد، شادی را در درون خودش می جوید. واقعیت این است وقتی عزت نفس ما به هر دلیلی زیر سؤال برود، احساس کمبود خواهیم کرد. فکر می کنیم خوشی و شادی از زندگی ما رخت بربسته است. در چنین مواقعی معمولاً زمین و آسمان را به هم خواهیم دوخت تا تا در هر شرایطی شادی را وارد زندگی خود کنیم. بدیهی است کسب شادی و شادکامی نیاز به پول و سرمایه دارد. در این شرایط سختِ اقتصادی پول از کجا بیاوریم؟ شاید بعضی از ما از عواقب اخروی عمل مان چشم بپوشیم و به این نتیجه برسیم که هر کار بقیهٔ مردم کردند، ما هم میکنیم! بعضیها بدون توجه به معاد و روز قیامت به هر دری می زنند تا پول در بیاورند، کاری هم به حلال و حرامش ندارند! وقتی عزت نفس منِ نوعی زیر سؤال رفته باشد، دیگر هموطن و همنوع برایم اهمیتی نخواهند داشت. به راحتی کلاه سرشان خواهم گذاشت. حساب و کتابِ الهی را زیر پا میگذارم و خودم را توجیه خواهم کرد که: کی دیگه این روزا مال حلال می خوره؟» اگر موفق شدیم پولدار شویم، ذهنمان معطوف خوشی های زودگذر و مصنوعی دنیا خواهد شد. سؤال؟ آیا این روزها ابزاری وجود خواهد داشت که بتواند به هر طریقِ ممکن ما را شاد کند؟ پاسخ مثبت است. شبکه های اجتماعی، ماهواره ها و . این مسئولیت خطیر را بر عهده گرفته اند! یکی از ابزارهایی که این روزها اکثر افراد جامعه چه پولدار و چه بی پول برای شاد زیستن به آن تمسک جسته اند، تماشای برنامه های ماهواره است. متأسفانه بسیاری از مردم ما در خانه ای اجاره ای زندگی می کنند، اما داشتن ماهواره را از نان شب هم واجب تر می دانند! امروزه گردانندگان شبکه های ماهوارهٔ آن طرف آبی خیلی زیرکانه و استادانه برای ما رایگان برنامه می سازند تا سرگرممان کنند. آنها مثل یک دایهٔ دلسوزتر از مادر برای شاد زیستن دخترها و پسرهای ما دل می سوزانند! شبکه های ماهواره ای علاوه بر اینکه موفق می شوند با پخش برنامه های مستهجن، اخلاق را در جامعهٔ ما سر ببرند، به هدفی بزرگتر یعنی قالب کردن اجناس بنجل خود به آحاد جامعه فکر می کنند. یک مثال می زنم. فکر می کنید صاحبان این شبکه ها با تبلیغِ وسایل آرایشی، قرص های لاغری، افزایش قد، ترک اعتیاد و. در زیرنویس برنامه های پربیننده خود چه هدفی را دنبال می کنند؟ شنیده ام آنها برای کسب درآمد، فلان محصولِ ویژهٔ آقایان را هم به راحتی زیرنویس می کنند. فکر می کنید وقتی فرزند من و شما همین عبارت ویژهٔ آقایان» را می بیند، تحقیق نمی کند چه چیز مهمی است که این قدر به آقایان توصیهٔ خریدنش را می کنند!؟ مطمئن باشید بچه های امروزی خیلی باهوش تر از آن هستند که ما پیش خودمان بگوییم: بچه است نمی فهمد!» اتفاقاً آنها خوب هم می فهمند. وقتی فرزندمان به بیراهه رفت و سر از ناکجاآباد درآورد، کاسهٔ چه کنم دستمان می گیریم که: چه کار کنیم، بچه مون داره از دست می ره؟» وقتی آب از سرمان گذشت نباید به جز خود، شخص دیگری را ملامت کنیم. برادران و خواهران عزیز، قصد نصیحت کردن ندارم، اما این شبکه ها دارند همهٔ دار و ندار ما و به خصوص بنیاد خانواده ها را در ایران بر باد می دهند. آنها سقوط اخلاقی را در اجتماع ترویج می دهند. آنها دین و ارزشها را نشانه رفته اند. بیاییم به خاطر فرزندانمان هم که شده، از تماشای این شبکه های مخرب اجتناب کنیم. رمضانعلی کاوسی
تربیت صحیح نسل جوان
به نظر می رسد در شرایط سخت اقتصادی موجود، چتر ناامیدی بر زندگی بیشتر افراد جامعه سایه افکنده. این شرایط بغرنج، بر زندگی افراد متوسط و فقیر جامعه اثر بیشتری گذاشته است. متأسفانه در شرایطی قرار گرفته ایم که مستمندان جامعۀ ما بیش از هر زمان دیگری نیاز به توجه و رسیدگی دارند. شرایط دشوار امروز، تعداد افراد زیر خط فقر جامعه را افزایش است.
قسمت عمده ای از فشارهای موجود حاصل بی تدبیری، سوء مدیریت و کم تقوایی برخی از مسئولان و مدیران کشوراست. متأسفانه عملکرد ضعیفِ بعضی از مسئولین شرایطی را فراهم کرده که عامهٔ مردم نسبت به دین و دستورات دینی بدبین و گریزان شوند. دین گریزیِ مردم، سبب شده به نحوی اخلاق در جامعهٔ زیر سؤال برود. وقتی عمل به دستورات دینی در جامعه کم رنگ شود، تبعات آن متوجه اجتماع و خانواده خواهد شد و سیل بنیان کنی به نام بی تقوایی پدید خواهد آمد که ارزش ها را با خود خواهد برد. اهمیت ندادن به ارزش ها سبب بی هویتی می شود. طبیعی است که دودِ بی هویتی بیشتر در چشمان قشر جوان و نوجوان برود و تربیت صحیح آنان را با مشکل مواجه کند. نتیجهٔ کار به گونه ای رقم خواهد خورد که وقتی جوان بی هویت و غیرمهذب عملاً وارد اجتماع شد و در چرخهٔ کار، تولید و فرهنگ جامعه قرار گرفت، برایش چندان مهم نباشد که به خاطر منافع شخصی اش، همه چیز هموطنان خود را هم بر باد دهد.
باید بپذیریم که در شرایط حساس کنونی، تربیتِ جوانان امروزی با تربیت جوانان سی چهل سال پیش به مراتب سخت تر شده است. جوان امروزی باهوشتر از این است که مثلاً ما به او دستور بدهیم تقوا پیشه کند. او برای هر امری از ما دلیل و برهان می خواهد. اگر ما مربی خوبی نباشیم و نتوانیم با دلایل قانع کننده ای او را به سمت و سوی مباحث دینی سوق دهیم، مربی هایی مثل شبکه های مجازی، ماهواره ها و . آمادهٔ همکاری با او هستند. در شرایط کنونی، زندگی به نحوی رقم خورده که استفاده از شبکه های اجتماعی اجتناب ناپذیر شده است. همه می دانیم که شبکه های مجازی مثل یک شمشیر دو لبه هستند که می توانند به بهتر زیستن ما کمک کنند یا اعتقادات جوانان ما را بر باد دهند. امروزه دیگر والدین نمی توانند با روش های تربیت چکشیِ سال های قبل به فرزندانشان دستور بدهند که از فلان وسیله استفاده بکن یا نکن. والدینِ عاقل، کسانی هستند که با ژرف اندیشی، نحوهٔ صحیح استفادهٔ فرزندانشان از شبکه های مجازی را مدیریت کنند. معتقدم والدینی که در زمان پر التهاب فعلی با فرزندانشان رفیق نباشند و برایشان وقت نگذارند، کلاهشان پس معرکه خواهد بود.
خانواده ها باید با همان ابزاری که دیگران قصد به انحراف کشاندن جوانان ما را دارند، با همان ابزار فرزندانشان به راه راست رهنمون کنند. پاک کردن صورت مسئله و منع جوانان امروز از استفاده تکنولوژی روز، هیچ دردی را دوا نمی کند. به باور من پدر و مادری که نتوانند نحوهٔ استفادهٔ صحیح از تکنولوژی امروزی را به فرزندانشان بیاموزند، به مانند هتل دارانی هستند که به مشتریانشان خدمت می کنند. به نظر شما یک مدیر هتل می تواند به مسافرانش بگوید: تقوا پیشه کنید، به مال حرام نزدیک نشوید، نماز بخوانید، به نامحرم نگاه نکنید و. .»
یک مثال می زنم. نص صریح قرآن است که نماز انسان را از گرویدن به فحشا و منکرات باز می دارد. ما تا زمانی که نتوانیم از لحاظ عقلی و علمی به فرزندمان بباورانیم که نماز می تواند خیر دنیا و آخرت او را فراهم کند، او نمازخوان نمی شود. اگر هم از روی ترس از ما به نماز ایستاد، وقتی تنها شد به راحتی از این فریضهٔ الهی سر باز می زند! متأسفانه امروزه یکی از دغدغه های بسیاری از خانواده ها، و حتی متدینین جامعه این است که چرا فرزندانشان دین گریز شده اند. شاهدیم که والدین اهل نماز اول وقت هستند، اما فرزندان همین پدر و مادر سر به سجده نمی گذارد! واقعاً ایراد کار کجاست؟ چه کسی را مقصر بدانیم؟ دولت؟ مسئولینِ فرهنگی جامعه؟ ت؟ آموزش و پرورش؟ یا . .
همهٔ موارد فوق در تربیت نسل جوان ما تأثیرگذار خواهند بود، اما به زعم من خانواده ها تأثیر گذارترین هستند. اگر خانواده ها در تربیت صحیح فرزندانشان گام برندارند، موارد مذکور هم کارآیی چندانی نخواهند داشت. خانواده ها باید تلاش کنند ضمن مِ با کارشناسان دینی واجتماعیِ کاربلد، نحوهٔ صحیح چگونه زیستن را به فرزندانشان بیاموزند. تنها عاملی که فرزندان ما را روی ریل قطار خوشبختی سوار می کند، صراط مستقیم است. از بزرگی شنیدم که: صراط مستقیم راه راست نیست، بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط می گذرد. راهی است که رهنمودهایش از تعالیم الهی، سنن پیامبران الهی و ائمهٔ اطهار(ع) نشئت می گیرد.»
رمضانعلی کاوسی/بیماری های فرهنگی جامعهٔ ما
ظاهراً دندانهای سالمی داریم، اما وقتی نزد دندانپزشک میرویم درمی یابیم که تعدادی از دندانهایمان پوسیده، اما خودمان بی خبر بوده ایم. دکتر دندانپزشک می گوید: اگر حالا این دندانها را ترمیم نکنی، چند ماه دیگر مجبور می شوی با تیغ و درفش به جانشان بیفتی تا از درد آن خلاص شوی.»
امروزه مشکلات عدیدهٔ اقتصادی در جامعهٔ ما سبب شده تا کارگزاران نظام، خانواده ها و تک تک افراد جامعه مقولهٔ فرهنگ را در امور روزمره به حاشیه برانند و فقط به فکر امور اقتصادی باشند. نویسندهٔ این جملات هم معتقد است مبحث اصلی جامعهٔ ما اولویت دادن به امور اقتصادی است. به قول معروف شکم گرسنه ایمان ندارد. اما اهمیت ندادن به بحث فرهنگ و امور زیربنایی هم داستانی شبیه دندان پوسیده دارد. کنار گذاشتن مباحث فرهنگی در جامعه قطعاً لطمات جبران ناپذیری را متوجه ما می کند. نداشتن دغدغهٔ فرهنگی در جامعه به مانند دندان هایی است که دچار پوسیدگی شده، اما برای ترمیم آن تلاش نمیکنیم. اگر به فکر چاره نباشیم، پسرفت در فرهنگ زیانش کمتر از ضرر و زیان اقتصادی نیست. شاید زمانی متوجه شویم که دیگر دیر شده باشد.
متأسفانه مشکلات موجود، سبب شده جامعهٔ ما دچار نوعی فراموشی فرهنگی شود. به عینه شاهدیم که ارزشهای مبتنی بر دین و اخلاق روز به روز در جامعه کم رنگ تر می شود.
راه دوری نمی روم و از خودمان یعنی نسل تیر و ترکش خوردهٔ دیروز مثال می زنم. به نظر می رسد برای ما هم همه چیز به پایان رسیده یا بسیار کم رنگ شده است. انگار دیگر رد پایی از ایثار و فداکاری آن سال های پر از خاطره به چشم نمی خورد. متأسفانه در مواردی ارزش ها دارد جای خود را با ضدارزش ها معاوضه می کند. ناگفته پیداست که بیشتر ما بچه های جبهه و جنگ هم لباس های خاکی را کنار گذاشته ایم و پیرامون محاسن، مُد، پرستیژ و تیپ اداری فکر می کنیم. انگار دارد باورمان می شود که جوانمردی و از خودگذشتگی فقط مختص سرزمین خوزستان و کردستان و فقط مخصوص سال های دفاع مقدس بود.
این روزها به قدری بیماریهای متعدد فرهنگی گریبانمان را گرفته که بلدوزرهای فرهنگی هم ساختن خاکریزهای صداقت را تعطیل کرده اند. متأسفانه بعضی از ما هم برای رسیدن به جاه و مقام و میز، عزت نفس خود را هم به ثمن بخس زیر پا می گذاریم و برای رسیدن به آمال و آرزوهایمان، خیانت به رفیق را هم در دستور کار قرار میدهیم. امروزه هجمه های متعدد فرهنگی بلایی به سرمان آورده که کمتر به واژه های مقدسی مثل ایثار، عروج لقاالله و . فکر میکنیم. امروزه دست های ناپاکِ داخلی و دشمنان خارجی دست به دست هم داده و هم قسم شده اند تا در کالبد نسل جوان ما روحِ بی اعتقادی، باری به هرجهت بودن و دین زدگی بدمند.
این روزها دنیای غرب با دوستان مزدورِ داخلی اش دست به دست هم داده اند تا از طریق ماهواره ها و شبکه های اجتماعی تا سرحد امکان بر طبل هوس و ناامیدی بکوبند و صداقت، دینداری و دردِ مردم داشتن را در جامعهٔ ما از ریشه بخشکانند.
متأسفانه بیماری پیش روندهٔ فرهنگی جامعهٔ ما سبب شده که بعضی ها از پیکرهای قطعه قطعه شدهٔ روزهای آتش و خون برای خودشان نردبان صعود بسازند. این روزها به جایی رسیده ایم که اگر کسی هم پیدا شد که در برابر ظلمِ از ما بهتران و خود برتربین های ژن های خوب اعتراض کرد، در برابر هوسِ دنیا دوستان به مسلخگاه بی مهری و تهدید سپرده می شود. امروزه اگر بخواهی در برابر بی قانونی یک نمایندهٔ مجلس هم قد علم کنی، رئیس آن نمایندهٔ خاطی، حاضر است با مشت توی دهانت بزند تا ساکت شوی و حرف گُنده تر از دهانت نزنی!
امروزه آن قدر بازار بی مهری رواج پیدا کرده که دیگر جرئت نمی کنیم از جهاد و ایثار و شهادت حرفی به میان بیاوریم. اگر بخواهیم برای آرام شدن دل خودمان هم که شده در محفلی خاطراتِ شهدا و ایثارگران را مرور کنیم به حاشیه های پررنگ تر از متن برمی خوریم که فقط بوی دنیاطلبی و جاه طلبی میدهد.
شهدای عزیز، ما را ببخشید. شما از جان مایه گذاشتید و رفتید. ما فقط می توانیم در برابر عظمت ایثار شما و خانواده هایتان بگوییم: شرمنده ایم.» بدانید که ما دلتنگ و مدیون شماییم. از قول ما به آن یار سفر کرده، خمینی کبیر بگویید: قرار ما این نبود!»
رمضانعلی کاوسی/ آیا امکان دارد باز هم حماسه خلق کنیم؟
چند روز پیش مشغول ویراستاری کتاب در دست تألیفم با عنوان سیراب از عطش بودم. سیراب از عطش به خاطرات رزمندهٔ جانباز حاج احمد شیروانی میپردازد. شیروانی در عملیاتهای مختلفی از جمله عملیات محرم در آبان سال 1361 حضور داشته است. 36 سال قبل در مرحلهٔ اول عملیات محرم، او و عدهای از رزمندگان اسلام با زحمت از رودخانهٔ وحشی و خروشان دویرج عبور میکنند. شرایط عملیات به قدری در محورهای دیگر سخت و بغرنج بوده که عبور از رودخانه، توسط گردان امام محمد باقر(ع) اجتناب ناپذیر بوده است. اگر این گردان از رودخانه عبور نمیکرد و خط دشمن در این محور هم نمیشکست، تلاش گردانهای مجاور هم بینتیجه میماند. شیروانی و دوستش در پرتو نور منورهای دشمن با چشم خود میبینند که همرزمانشان یکی پس از دیگری شجاعانه به آب میزنند و مظلومانه طعمهٔ رودخانه سرکش میشوند. شیروانی در قسمتی از خاطراتش برایم تعریف کرده بود که آن شب بچههای گردان امام محمد باقر(ع) در آبهای گلآلود گم شدند تاغریق وطن شوند و با ایثار خود دشمن را به زانو درآوردند.
حین ویراستاری خاطرات این رزمندهٔ جانباز، برای لحظاتی انگشتانم از فشردن دکمههای صفحه کلید باز ماند و مرا به فکر وا داشت. چند لحظه به خودم یادآوری کردم که در شب دهم آبان سال 1361 تعداد زیادی از بهترین فرزندانِ استان اصفهان توسط آن رود وحشی بلعیده شدند تا ما امروز سرافراز باشیم و در خودمان غرق نشویم. بعد از عملیات محرم و در 25 آبان 61 مردمِ استان اصفهان با دلهایی محزون و چشمانی بارانی کاروان 370 نفری فرزندان شهیدِ خود را تشییع کردند. در ذهن خود به این نتیجه رسیدم که در آن روز رابطهٔ شهدا با مردم رابطهای دو سویه و متقابل بود. شهدای عملیات محرم با حضور معنویشان فضای شهر تاریخی اصفهان را عطرآگین کردند. مردم هم به پاس قدردانی از این کبوتران سبکبال، کار و حرفهٔ خود را تعطیل کردند و به خیابانها آمدند. آنها با وحدت و همدلی، عزیزانشان را از میدان امام تا گلستان شهدا مشایعت کردند. بزرگترها به یاد دارند که در مسیر تشییع پیکرهای گلگون کفن شهدا جای سوزن انداختن نبود. همه یکدل بودند و اشک و افتخارِ مردم با هم درآمیخته بود.آن روز شهدا با نثار جانشان بذر وحدت و ایثار را در دل مردم ما کاشتند. انگار همه با هم برادر و صمیمی شده بودند. آنقدر مردم به هم نزدیک شده بودند که به نظر میرسید حاضرند جانشان را فدای یکدیگر کنند.
پیش خودم اوضاع 36 سال قبل را با اوضاع امروز جامعه مقایسه کردم. با خودم گفتم: آن روز، ما، هم درگیر جنگی نابرابر بودیم، هم تحت فشارِ تحریمهای اقتصادیِ کمرشکنِ دشمن. کشورهای دیگر حاضر نبودند حتی سیم خاردار به ما بفروشند. مردم ما با وجود همهٔ این سختیها با وحدت و همدلی جنگ را اداره کردند و با استقامت مثال زدنی شان پوزهٔ دشمن بعثی را به خاک مالیدند.
مگر ما همان مردم 36 سال قبل نیستیم؟ آن روز خانواده ها برای فرستادن فرزندانشان به جبهه از هم سبقت میگرفتند؛ امروز چه بر سر ما آمده که برای تهیهٔ مایحتاج روزمرهٔ خود و به طور کلی برای رسیدن به مال و منال دنیا با هم رقابت میکنیم! به نظر میرسد توقع داشتن از دولت برای حل مشکلات اقتصادی کار بیهوده ای باشد؛ چون تحریمها، رانت خواریها و اختلاسها چنان کلاف در هم پیچیده به هم بافته که به این زودیها مشکلات مرتفع نخواهد شد. اما من از مردم توقع دارم. چرا بعضی از ما در این اوضاع بد اقتصادی به همنوع خود رحم نمی کنیم؟
آیا این امکان وجود ندارد که یک بار دیگر همدلی و همکاری 36 سال قبل را تکرار و دوباره حماسهای شبیه 25 آبان 1361 خلق کنیم؟ آن روز رزمندگان ما با رمز یازینب(س) از رودخانهٔ سرکش عبور کردند، آیا نمیشود ما هم امروز یک یاعلی بگوییم و در برابر جنگ اقتصادی دشمن بایستیم؟ آیا نمیشود امروز هم خون انقلابیگری و انسانیت ما به جوش آید و با مدیریت صحیح اقتصادی از این پیچ تاریخی ایجاد شده عبور کنیم؟
چه زیبا میشود اگر در این اوضاع بلبشوی اقتصادی بار دیگر با خلق حماسهای انسانی بیشتر به فکر همنوع خود باشیم. چه زیباست اگر به این نکته بیاندیشیم که سود ما با سود هموطنان دیگرمان در هم آمیخته است. واقعاً فکر میکنید به جز تجار، دانشجویان خارج از کشور و سفرهای ضروریِ خارجی، همهٔ مردم ما به دلار احتیاج دارند؟ چرا وقتی به دلار احتیاج نداریم، میخریم و نگهداری میکنیم؟ چرا بیش از حد نیازمان خرید میکنیم؟ چگونه راضی میشویم چندین گونی برنج، دهها قوطی رب گوجه و. بخریم و انبار کنیم در صورتی که بسیاری از هموطنانمان توانایی خرید حتی ده کیلوگرم برنج و یک قوطی رب گوجه را هم ندارند. مگر نه این است که ائمهٔ اطهار(ع) مسلمانان را تشویق میکرده اند که به امور یکدیگر اهتمام داشته باشند تا مسلمانیشان تکمیل شود؟ واقعاً چرا امروزه اخلاق اقتصادی و به تبع آن مردمداری، مهرهٔ گم شدهٔ جامعهٔ ما شده است؟ با کمال تأسف امروزه خودپسندی و پول پرستی در جامعهٔ ما دارد جایگزین اخلاقمداری می شود و. .
درباره این سایت